معرفی شیمبار (شیم بار) شیرین بهار– نگین سبز خوزستان
پایگاه فرهنگی شهرستان اندیکا
پایگاه اطلاع رسانی اندیکا

                                     

 

  نویسنده و پژوهشگر: حسین چراغیان بختیاری

 

جلگه گرمسیری شیمبار در شمال خوزستان واقع گردیده و تقریباً نزدیک به نقطه صفر مرزی بین استان خوزستان و چهارمحال بختیاری قرار دارد. این منطقه از توابع بخش چلو شهرستان اندیکا می‌باشد که در 45 کیلومتری شهر قلعه خواجه و یک‌صد کیلومتری مسجدسلیمان و220 کیلومتری اهواز است. دشت شیمبار از شرق به کوه دِمه و از جنوب غرب به چال مًنار و از جنوب به کوه قلندر و کوه دِلا و از  شمال شرق به منطقه کًتک و للر و کوههای پر برف کینوح و لیله متصل است.

مردمان ساکن شیمبار و مطقه کتک و للر بختیاری و از طوایف موری ، کتکی ، للری،گمار و شیخ برون عالی می باشند. از جمله دیدنی‌های دشت شیمبار تاکستان  انگور، پل نگین، قلعه دختر ]دژسیاه[،تنگ سنان و کوه قلندران است که به نقل ازکهنسالان کوه قلندران سکونت صوقیان و زندانی برای نگهداری مخالفین حکومت های وقت بشمار می رفت و شاید تتگ سنان و گرازهای شیمبار با داستان شیخ صنعان عطار نیشابوری که در منطق الطیر آمده بی ارتباط نباشد. امروزه جنگل انبوه و مناظر بسيار زيبا و تیه ماهورهای شیمبار و آثار باستانی اين منطقه پتانسيل هاي بالقوه ای را جهت جذب گردشگران به وجود آورده است.

   پوشش گیاهی منطقه از درختان بلوط ، بادام کوهی ، مهلو، ارزن ، کیکم ( افرا) ، اسفندان، بنه ، کلخنگ و جاز تشکیل شده است. دشت جنگی شیمبار پوشیده از درختان خودرو مانند توت، سیب، انگور، انجیر و جاز است. حیات وحش آن در گذشته چنان مملو از خرس و گرگ و کفتار، گله های گراز و پرندگان عظیم الجثه مانند عقاب و کرکس بود که کمتر کسی جرئت ورود به قلب جنگل شیمبار را داشت. متاسفانه امروزه به علت حضور شکارچیان غیرقانونی حیات وحش و چرخه اکوسیستم این جلگه گرمسیری تضعیف شده است.!  

مردمان شیمبار و نواحی آن از ایلات کوه نشین محسوب می شوند و قرن هاست به کار دامداری و کشاورزی مشغول هستند که خود اساس نوع زندگی و معیشت آنها است. امروزه به علت کمی نزولات آسمانی، فقر مراتع،آتش سوزی عمدی و غیر عمدی، گرانی علوفه و بیماری گسترده درختان بلوط نگهداری و پرورش احشام کاری بسی دشوار و پرهزینه است که کفاف مخارج زندگی آنها را نمی دهد.! کار زراعت به علت دیمکاری و کوهستانی بودن منطقه در درجه دوم قرار دارد پیچ و خم آب هایی که از کوهستانها جاری می شوند همچنین زمینهای شیب دار قدری کار زراعت و مکانیزاسیون را با سختی مواجه کرده است.صنایع دستی و تولیدات دامی و سوغات محلی  این منطقه عبارتند از چوقا بافی،گلیم باقی، قالیبافی، دوختن لباسهای محلی، پنیر محلی، کره محلی،  روغن محلی ، کشک ، قارا، عسل و نان تیری است.  

از جمله بازی های محلی مردمان کوه نشین دشت شیمبار و نواحی ان عبارت است از: کشتی محلی، کل برد، چوکلی بازی، الختر، اسب سواری، تیراندازی، فوتبال و گو بازی است که خرد و کلان به مناسبت های مختلف و خصوص در ایام عید نوروز و موسم کوچ  بهاری رونق بیشتری دارد.

درفصل زمستان و بهار یکی از چشم نواز ترین منظره های شیمبار تالاب ها و جنگل رویائی اوست که زیبائی و دلربائی آن برای هر بیننده ای شگفت انگیز خواهد بود. دیترامان به نقل از استرابو (جغرافی دان یونانی) در رابطه با تاگهای شیمبار می نویسد: بعد از فتح ایران بدست اسکندر، یونانی ها قلمه های انگور را به این نواحی (ایذه) آوردند و آیا رابطه ای بین تاگهای یونانی در خوزستان که در آن زمان کاشتنش مرسوم شد و بقایای انگورهای جنگل موجود در دشت شیمبار وجود دارد یا نه چندان روشن نیست.؟

 

                                                                      شیرین بهار

                        گذارت گر افتاد به شیرین بهار            فراموش  نمایی   غم   روزگار
                        ز چهارسوکوه هست دیوار وار            دلا   و  قلندر  ،   دمه  و   منار
                        به گلگشت شیم بار فصل بهار           می ارزد  به صدها  بابل  کنار
                        هوا با طراوت نسیم مشگ بو            شکوفا   درختان   سبزینه رو
                        لب   چشمه  و  شُر شُر  آبشار          بنفشه  دلاویز چون  زلف  یار
                        به دامان  پر مهر  آن کوهسار            درختان انگور  و  توت  و انار
                        بود  عطر کلخنگ   و  بادام بن           گل و سنبل وسوسن ویاسمن
                        شکوه و شگفتی شیرین بهار            کوهستانش اعجاز ، پروردگار
                        طبیعت سر سبز و زیبا و بکر              که آدم وادار می نماید به ذکر
                        هوا  دلنشین  و زمینش  خرم            نموداری  از جنت  و  جام جم
                        بجای مانده از دوره ی باستان           نگین و  قلندر  ، سنان  و  بتان
                        چراغی کشید نقش شیرین بهار       که جاوید  می ماند  و  ماندگار

 

آثار باستانی و بناهای مذهبی و جاذبه های طبیعی شیمبار عبارتند از:« نقش بر جسته های تنگ بتان کوه دلا، قلعه کله قندی، قلعه آهنگری، قلعه دز سیاه کو دلا» قلعه دختر، کوه قلندرون1 تالاب گندیکال، تالاب نگین و آبشار پل نگین، پل نگین، دشت جنگلی شیمبار، بقایای آسیابهای آبی تنگ سنان، و امامزاده صالح ابراهیم دردامنه کوه دمه مشرف بر دشت شیمبار، امامزاده بابازاهد معروف به علی اسماعیل گیلکی (گیلانی)کاتب قرآن سرخ للر در آن سوی کوه دمه مشرف بر بخش چلو است ، امامزاده محمد ابن حمام در ضلع شرقی شیمبار و شیرهای سنگی و کهریزهای عهدکهن می باشند.     

کوهها ی بلند و شگفت انگیزی که همانند نگینی دشت شیمبار را در برگرفته عبارتنداز: کوه دلا، کوه دمه، کوه قلندرون، کوه منار و لیله است که با فاصله ای نه چندان دور از کوه کینو قرار دارند که آنرا بام خوزستان نامیده اند.

 

________________________

قلندران:  شب زنده داران - صوفی - درویش

 

شاخص ترین اثر تاریخی این منطقه نقش برجسته های کوه دلا در  تنگه بت ها است برخی می گویند این سنگ نگاره شگفت انگیز مربوط به دوران عیلامیان است و بعضی معتقدند مربوط به عهد باستان است.لایارد سیاح انگلیسی این نقش برجسته ها را متعلق به دوران اشکانیان میداند. سید محمد علی شوشتری در کتاب تاریخ جغرافیای خوزستان در مورد تنگ بتان چنین می نویسد: در تنگ بتا دوازده نقش انسان در دو مجلس طراحی شده دیده می شود، نقش های سمت راست مشتمل بر سه نفر با قامتی کوتاهتر از بقیه افراد هستند در حالی که دست چپ بر روی دوش نفر کناری قرار دارد. سایر افراد نیز به همینگونه دیده می شوند. دو نفر تاج مانندی بر سر دارند که آنها را از دیگر افراد متمایز می نماید به نظر می رسد که ملکه و همسر شاه باشند همچنین سایر افراد شاید از درباریان باشند و تن پوش همگان مانند اشکانیان چین داراست اینگونه برداشت می شود که همگی آنان در حال انجام مراسم مذهبی هستند.

از دیگر آثار مهم شیمبار «پل نگین یا خدا آفرید» می باشد. این پل در زیر یک تپه طبیعی واقع شده طول آن حدود 300 متر است که آب اضافه تالاب و دره شیمبار را به منطقه شلا هدایت می کند و بعد از طی طریق به رودخانه عظیم کارون منتهی می شود. باستان شناسان قدمت این پل را به دوران باستان نسبت می دهند. بقایای پُل پاپیل شلا و کوره های آهنگری تنگ ریم آهن نشان از تمدن کهن دوران گبریان (پیروان حضرت زرتشت نبی (ع) و موسی کلیم الله دارد.چنانکه در یک سروده غم انگیز بسیار قدیمی راجع به پُل نگین به زبان و گویش محلی بختیاری آمده‌ است؛

 

ای پُل کی راست کرده منده به دورون         فرامرز  سر  بزرگ  سردار  گورون .!

 

ترجمه: این پل را چه کسی ساخته است و از دوران چه کسانی بجای مانده –  فرامرز سر بزرگ سردار گبریان

 

در شاهنامه فرامرز و جهانگیر پسرهای رستم نوه دستان و نواده سام نریمان که از پهلوانان و طلایه داران ایران باستان بود، اما  فرامرز دیگری بعد از اسلام در شیمبار حکمران بود که شرح مکتوبی در این رابطه در دست نیست. در مشجرات کوهستان های پارسوماش، اندیکا و حومه به جبلستان دارالیهود و گبریان خوانده شده است.

حکیم ابوالقاسم فردوسی راجع به براهام که مردیست یهودی در شاهنامه می فرماید:

                          براهام مــــردیست پــر ســـیم و زر           جهــودی  فــریـبـنده و بـــد گـــهــر

از جمله ویژگی های این قوم خست، لعیم بودن و بد مهمانی می باشد که در شاهنامه سخن ها رانده شده است.

 

تسمیه شیمبار

 

حمدلله مستوفی در تاریخ گزیده ]تالیف 730 ه.ق [از این سرزمین بنام سهمار و شهمار « شیمبار» یاد کرده و در معرفی آن می نویسد: "ولایتی است از حساب ما یرود بوده، سی پاره دیه است و در آن قلعه ایست که دژسیاه خوانند.." در تاریخ بختیاری لسان السلطنه بصورت (شیم بار) آمده با این توضیح " مکانیست در وسط جبال بختیاری از اراضی مسطح و ماهورهای کوچک پنج فرسخ طول یک فرسخ تا دو فرسخ تا سه فرسخ عرض دارد (139-140) به نظر می رسد کلمه مایرود (مای + رود) که حمدالله مستوفی از آن یاد کرده است می تواند نام نواحی آبریز دو سوی رودخانه کارون باشد. شاید هم  بقیاس مانرود مانکوه ( میانکوه) باشد نامی ایلامی که قبلا به سرزمین فعلی اندیکا اطلاق می شد "علامه دهخدا واژه ]مای [را آبریز و شعبه ای از رود کارون میداند."

  یه عقیده این حقیر نگارنده تصور می شود تسمیه شیمبار می تواند یکی از موارد زیر باشد که به احتمالا زیاد تعریف اول به صواب نزدیک تر است.

* شیم+ بار

شیم - نام رودخانه شیم بار است که از کوههای لیله، کینو، صلواتی، جاوی، منار، دمه و دلا سرچشمه می گیرد. این رودخانه فصلی هنگام طغیان هرچه بر سر راه باشد نیست و نابود خواهد کرد. تا قبل از انقلاب اسلامی در رود بار و تلاب های شیمبار یک نوع ماهی سپید وجود داشت که به آن شیم می گفتند و محل ارتزاق و معیشت مردم بود این ماهی سپید که پشت و سینه آن خالهای زرد و سیاه دارد از نوع سرد آبی است که در چشمه چندار سرهونی شیم بار فراوان یافت می شد در دهه پنجاه که شرکت BICC آمریکایی جهت احداث جاده و نصب دکل های فشار قوی برق به منطقه شیمبار رفت و آمد داشت با دیدن فوران ماهی های سپید از دل چشمه با دینامیت اقدام به انفجار تخته سنگ داخل چشمه نمودند که متاسفانه آن روزنه بطورکامل بسته شده است. اما درفصل زمستان هنوز بقایایی از آنها دیده می شود و جالب اینکه در بالا و پایین آن چشمه دریاچه ای اسرارآمیزی در دل کوه وجود دارد که آب های چال دیره و چال منار به آن منتهی میگردد و مملو از ماهی شیم و موجودات آب زی است..! 

*شوم+ بار

شاید هم در گذشته به علت و جود غارتگران و کمین گاه راهزنان و بروز حوادثی شوم، توسط آدم های دیوخوی (شیطان صفت) نام «شوم+ بار» را به این مکان جنگلی اطلاق کرده باشند که بر اثر استعمال زیاد واژه شیمبار پدیدار گشته است.

*شن + بار

از نگاه دیگر شیمبار به معنای فراوانی شن و ریگ یا خورده سنگ از حوزه آبرفت تمام نواحی این جلگه گرمسیری است. به عبارت دیگر محل بار انداز و اسکان موقت عشایر کوچ رو بر روی شن های وسیع در حاشیه رودخانه « شن + بار» و کوههای مشرف به این مکان در قرون متمادی بوده است.

*بارگاه تابستانی

شیم بار اندبکا و شمی ایذه  مناطق آبرفتی گرمسیری و پایتخت زمستانه عیلامیان بوده است و هم معنی کردن شیمبار با شیمی دور از ذهن نیست به همین مناسبت برخی شیمبار را به معنی بارگاه تابستانی و بهاری اطلاق کرده اند اما هرچه هست بهارش از جای جای دیگر مناطق زیباتر و دلرباتر است.در پاسخ منتقدین یاید گفت: صفحات تاریخ  پر از تغییر و تحول نامجا است و اقبال عمومی مردم منطقه و مصطلح  شدن نام شیرین بهار در افکار عمومی قاطبه اهالی و درج این نام در اسناد رسمی و همچنین پیشینه چند اسمی و تغییر نامهای نامأنوس مکانها در همه جای عالم وجود داشته و در فرهنگ های مختلف مرسوم، معمول و متداول است و شاید بهترین مستند در متناسب بودن و بهگزینی و مترادف کردن نام شیمبار و  شیرین بهار برای این سرزمین می باشد.

 در بهار سال 1362خورشیدی بنا به دستورالعمل وزارت کشور این حقیر نگارنده با پای پیاده برای تشکیل شوراهای محلی به منطقه محروم عشایری میانکوه بختیاری رفته بودم یک روز در جمع مردم از کدخدایان و ریش سفیدان «طایفه موری» ساکن شیمبار جلسه ای برفرار و جهت سهولت در کار و خدمات رسانی بهتر به مردم منطقه و روستاهای متعدد و پراکنده شیمبار بنا به پیشنهاد بنده  دشت وسیع شیمبار به دو بخش «شیمبار بالا و شیمبار پائین» که در گذشته هم معروفیت داشت تقسیم گردید. بدین ترتیب که روستای سرهونی (اسوندها) مجزا و روستاهای مازر و بوته کور و طویله و نسار باورمن (صادقی ها) در جرگه شیمبار بالا و روستاهای بردزرد، سرچنار و ده دیک (غریب وند)درجرگه شیمبار پائین قرار گرفتند. و چونکه در فصل بهار منطقه را زیبا، سرسبز، رویایی و شیرین یافتم بعد از مشارکت بزرگان، شیمبار به «شیرین بهار» تغییر نام یافت و با فراهم آوردن مقدمات کار اولین شوراهای محلی با آراء مستقیم مردم منطقه تشکیل شد و بعد از حدود سه ماه مهر شورای محلی شیرین بهار بالا و شیرین بهار پائین ساخته شد و از آن پس به تدریج به این نام معروف گردید.( نمونه مهر)3" لازم به ذکر است در سال 1363 ابتدا توسط جهاد سازندگی، جهاد عشایر شکل گرفت و سپس به "سازمان امور عشایر" تغییر نام یافت و این سازمان در طی چهل سال حیات خود توانست خدمات قابل توجهی به مناطق محروم عشایری ارائه کند".

 

 

 

_____________

1-محل کاشت حبوبات 

2- در این مختصر یاد می کنیم از  نیک نامان خدوم و با مرام و برخی از اهالی مصلح و خیر اندیش و مردم دار، از جمله : ملا محمد طاهری کتکی، ملا حسن کلانتری، ملامجید نژاد قادری، امامقلی صادقی کتکی، علی مراد ناصری کتکی، ملا حا جی مراد رحیمی، ملا صفر رئیسی مجردی، ملا طهماسب رئیسی، ملا شمس الدین کلانتری، ملا علی محمد رحیمی، ملا عزیزالله رحیمی، ملا علی همت رئیسی، ملا میرزا آقا سوسنی، ملا خداداد علیجانی، ملا عباسعلی سرخابی انوشه، چراغعلی صادقی حسنوند، علی محمد کریمی، خونکار مولایی، ملا محمد مراد مولائی غریب وند، ملا حاجت مراد مرادی غریب وند، ملا امامقلی صادقی موری، برات صادقی، پیره علی اسفندیاری ، عیسی فلی ناصری کریم وند و ملا چراغعلی ناصری کریم وند.

3-   نمونه مهرهای شیرین بهار بالا و شیرین بهار پایین

           

 

*شرح داستان شیخ صنعان

    حد فاصل بین کوه « قلندران» و کوه « دلا » تنگ سنان «صنعان» واقع گردیده است. این  منطقه دارای غار آبی، چشمه های پرآب، بقایای آسیابهای آبی و دشتی مسطح است که به آن زمین «گندی2 کار» می گویند. در این محل آثار شهر مخروبه ای به چشم می خورد که بخش اعظم آن در زیر آب و گل ولای فرو رفته است. بر اساس روایات سینه به سینه در تنگ سنان تونلی افسانه ای به طول تقریبی هزار متر وجود داشت که از مقابل تنگ سنان و از زیر کوه دلا می گذشت و به ده شلال که آن سوی کوه قرار دارد منتهی می گردید که هنوز کشف نشده است.!

                                 بروم    قلندرون    جُست    گَگونم          تا بسا قلندری  رهی ده نشونم

                                 دل مو جا نیگره سی نگین شیمبار         بهارون شط اوه، پاییز مال اونه بار

 

ترجمه: بروم کوه قلندران جستجوی برادرانم، تا شاید قلندری راه را نشانم بدهد.

به نظر میرسد داستان شيخ صنعان عطار، با آثار باستانی و نامهای محدوده ی کوه دلا و تنگ سنان  تا حدودی مطابقت و مشابهت دارد زیرا به غیر از دیار روم تمام عناصری که عطار نیشابوری در منطق الطیر آوردمانند: (تنگ سنان، تنگ بتان، شراب انگور، گرازهای شیمبار، قلعه دختر، آثارگبری و شاید ترسا یک جا در تنگ سنان شیمبار  وجود دارد.!) یک شعر محلی می گوید:

                                 شیخ صنعون بیدوم صاحب خرونم          مذهبوم دین خدا خوک اچرونم

 

پيش از عطار، شاعران ديگر از جمله سنايي غزنوي در ديوان اشعار خود حكايتي مشابه داستان شيخ صنعان را آورده‌اند. استاد شفيعي كدكني دربارة وجوه اشتراك و افتراق و تأثيرپذيري عطار ديدگاهي متفاوت با ديگر استادان گران‌قدر دارد، با خواندن اين حكايت، كه حكايتي رمزي است، درمي‌يابيم كه غرور ناشي از عبادات و خوشنامي، حجاب و غباري است ميان بنده و خداوند و جذبة غيبي بايد، تا اين حجاب برداشته شود و برنده مقبول درگاه حق گردد. همان‌گونه كه مي‌بينيم، خداوند شيخ صنعان را كه به دليل علم، ايمان، اسلام و زهد، بندة خاص او بود، گرفتار بدنامي، رسوايي و ملامت مي‌سازد تا حجاب و غبار ميان او و حق، كه همان غرور است، از ميان برداشته شود و اين گونه امتحانات ، عين عنايت حق است.

 داستان شیخ صنعان و دختر ترسا، حکایت عاشق شدن پیری زاهد و متشرّع و صوفی مسلک است که در جوار بیت الحرام، صاحب مریدان بسیار بوده و تمام واجبات دینی و شرعی را انجام داده و صاحب کرامات معنوی بوده است. زاهد پیر (شیخ صنعان یا سمعان)، چند شب پیاپی در خواب می بیند که از مکه به روم رفته و بر بتی، مدام سجده می کند. پس از تکرار این خواب در شبهای متوالی، او پی می برد که مانعی در سر راه سلوکش پیش آمده و زمان سختی و دشواری فرارسیده است. لذا تصمیم می گیرد تا به ندای درون گوش داده و به دیار روم سفر کند. جمع کثیری از مریدان وی(به روایت عطار، 400 مرید)، نیز همراه وی راهی دیار روم می شوند. در آن دیار، شیخ روزها بر گرد شهر می گشته تا سرانجام روزی نظرش بر دختری ترسا و بسیار زیبا افتاده و عاشق او می شود. عشق دختر ترسا، عقل شیخ را می برد؛ شیخ ایمان می دهد و ترسایی می خرد. شیخ مقیم کوی یار می شود و همنشین سگان کوی؛ و پند و نصیحت یاران را نیز به هیچ می گیرد. دختر ترسا از عشق شیخ آگاه می شود و پس از آنکه در مقام معشوق، ناز کرده و شیخ را به سبب عشقش سرزنش و تحقیر می کند، سرانجام در برابر نیاز شیخ، چهار شرط برای وصال قرار می دهد : سجده بر بت، خمر نوشی، ترک مسلمانی و سوزاندن قرآن. شیخ عاشق، نوشیدن خمر را می پذیرد و آن سه دیگر را نه. اما پس از نوشیدن خمر و در حال مستی، سه شرط دیگر را نیز اجابت می کند و زنار می بندد. کابین دختر گران است و شیخ مفلس از پس آن بر نمی آید؛ ولی دل دختر به حالش سوخته و به جای سیم و زر، یک سال خوکبانی را بر شیخ وظیفه می کند و شیخ به مدت یکسال خوکبانی دختر را اختیار می کند.  یاران که تحمل این خفت و رسوایی را نداشتند، سرانجام شیخ خود را رها می کنند و به حجاز برمی گردند و گزارش اعمال او را به مریدی (از یاران خاص شیخ) که هنگام سفر روم غایب بود می دهند. او آنها را سرزنش می کند که چرا شیخ خود را در چنان حالی رها کرده اند و به همراه سایر مریدان به روم باز می گردند و معتکف می شوند و چهل شب به دعا پرداخته و با تضرع و زاری از خدا طلب نجات شیخ را می کنند. در شب چهلم، سرانجام مرید باوفای شیخ، پیامبر اسلام (ص) را در خواب می بیند که به او بشارت رهایی شیخ را می دهد. او همراه با مریدان عازم دیدار شیخ می شوند و شیخ را می بینند که زنـار بریده و از نو مسلمان شده و توبه کرده است و همراه با شیخ به سوی حجاز باز می گردند.اما دختر ترسا که زمانی ایمان شیخ را زائل کرده بود، شب هنگام در خواب می بیند که او را به سوی شیخ می خوانند که دین او اختیار کند. احوالش دگرگون می شود و دلداده و سرگشته، دیوانه وار، سر به بیابان، در پی شیخ می گذارد و بر شیخ نیز الهام می شود که دختر ترسا، آشــنایی یافت با درگاه مــــا، کارش افتاد این زمـان در راه ما بازگرد و پیش آن بت باز شو، بابت خود همدم و همساز شو شیخ باز می گردد و دختر را آشفته و مشتاق می یابد؛ دختر به دست او اسلام می آورد و چون طاقت فراق از حق را نداشته، در دامان شیخ، جان بر سر ایمان خود می نهد…


                  آخر الامر آن صنم چون راه یافت                ذوق ایمـان در دل آگـاه یافت

                  شد دلش از ذوق ایمان بـی قـرار             غـم درآمـد گرد او بی غمگسار

                  گفت شیخا طاقت من گشت طاق           من نـدارم هیچ طاقـت در فـراق

                 مـی روم زین خـاندان پر صـداع                 الـوداع  ای شیخ  عـالـم  الـوداع

                 چون مرا کوتاه خواهد شد سخن              عاجزم، عفوی کن و خصمی مکن

                 این بگفت آن ماه و دست از جان فشاند     نیم جانی داشت بر جانان فشاند

                 گشت  پنهان   آفتابش  زیر  میغ               جان شیرین زو جدا شد ای دریغ

 

چند واقعه غم انگیز در شیمبار نقل شده است یکی داستان ماپری بانوی منار شهید عصمت است، یکی هم انتقام جوئی است بنا به روایات سینه به سینه بختیار و خاتی جون از یک طرف در جنگ با کرملا از طایفه کنگر پز است که در جنگ نا برابر بختیار مظلومانه با تیر تفنگ کرملا کشته می شود و دیگری ماجرای ننگین عبد محمد است که سرانجام خدابس مظلومانه می میرد یا کشته می شود!.  

 

                                  گامیشون الو  الو  گر گل ما   ما         جمسون کرد شل بختیار زیسون در مال

                                  نونم  جنگ شیمبار کــی نهاده          بختیار آشـفـتـه رَهــد  کـد  کشاده

                                  بختیار انی ایـا عـزیـز وا بـاسـه           گـالـه گـالـی هـم انـی بـه زیـر پاسه

                                  بختیار شل شل کنه به سر کوشا       کـد  بـاریـک  بـالا  بلند  داره تماشا

                                  بختیار سر سر کنه  به  سر گیـوه       کد  باریک  بـالا  بلند  داره گـریــوه

                                 گامیشون  بیارین  گـود  در مال            هرکسون گپتر تره ، بدینس به تشمال

                                 گامیشون بارکنین برنج وگندی            برینسون شیمبارخرو سی خرج اوردی

                                  گامیشون بارکنین بـرنـج چمپا            برینسون شیمبارخرو سی خرج خانا

                                 کرملا برد بم نون بت نیونم برد            زنگل بیوه نکن خاتین دل سرد

                                  کرملا تیر بم نون  بت نیونم تیر           زنگل بیوه کنی خاتین دل گیر

                                 خاتی جون بم برسون درک و شمشیر         کشتم کنگر پزی گرم ور تیر         

                                دات برا ددوت برا همه بران پل              هـمـه واکاردی برن خاتی به خنجر

 

با یاری از:

 تاریخ گزیده – حمدالله مستوفی

بختیاریها در پویه تاریخ - دیترامان

تاریخ و جغرافیای خوزستان-  سید محمد علی شوشتری

منطق الطیر(مقامات طیور) شیخ فرید الدین عطار نیشابوری به اهتمام سید صادق گوهرین

معجم البلدان تالیف- یاقوت حموی  

 یادداشتهای - حسین چراغیان بختیاری   

 

http://s13.picofile.com/file/8404488668/WhatsApp_Image_2020_07_05_at_18_46_20_1_Copy.jpegانتهای پل نگین- منطقه شلا

 

 

http://s13.picofile.com/file/8404488684/WhatsApp_Image_2020_07_05_at_18_46_20_2_Copy_Copy.jpegکوه قلندر -  شیمبار پایین

 

http://s10.picofile.com/file/8407281600/2b89c797_bf1b_4aba_aa44_a102844f92fd.jpg

 

 


این صفحه را به اشتراک بگذارید

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 108
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 261
بازدید ماه : 1348
بازدید کل : 81800
تعداد مطالب : 175
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1